اسكندر مقدونى پایان. صفحه 21
چت روم
درباره ما


hamed
به وبلاگ من خوش آمدید
ایمیل :


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 77
بازدید کل : 5682
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1


♫PlaySong♫


  • دسته بندی : <-PostCategory->
  • نویسنده : hamed

تصميم خطرناك يهود بنى نضير و پيمان شكنى و شكست آنها

چند ماه كه از جنگ بدر گذشت ، رسول اكرم (ص ) با جمعى از يارانش نزد يهود بنى نضير رفت ، و به آنها فرمود:
شما بمن درباره گرفتن خونبهاى يك يا دو نفر از طايفه ((كلابى ها)) كه بوسيله ((عمرو بن اميه ضمرى )) به قتل رسيده اند، كمك كنيد.
آنها در پاسخ رسول اكرم (ص ) جواب مثبت دادند و اظهار داشتند: همينجا باش ما ترا يارى خواهيم كرد.
ولى رفتند و جلسه سرى تشكيل دادند و با هم پيمان بستند حالا كه پيامبر (ص ) با پاى خود به اينجا آمده است ، فرصت خوبى است كه او را بقتل برسانيم .
شخصى بنام ((عمرو بن حجاش )) را براى قتل رسول اكرم (ص ) ماءمور ساختند، او يك سنگ آسيا برداشت و تصميم گرفت آنرا به سر آنحضرت بيندازد، شخصى بنام ((سلام بن مشكم )) او را ترساند و گفت :
چنين كار نكن ، بخدا سوگند، هر چه تصميم بگيريد او (پيامبر) از آن آگاه است ، به علاوه اين كار عهدشكنى است ، با اينكه بين ما و او، عهد و پيمان كمك برقرار است .
به رسول اكرم (ص ) وحى شد، كه يهود بنى نضير چنين تصميمى دارند، آنحضرت فورا برخاست و به سرعت به طرف مدينه رهسپار شد و به دنبالش ، ياران او نيز به مدينه رهسپار گشتند، و به آنحضرت رسيدند و از علت مراجعت پرسيدند.
حضرت علت را به آنها فرمود.
وقتى كه پيامبر (ص ) به مدينه رسيد، براى بنى نضير پيام فرستاد كه بايد تا چند روز ديگر از اطراف مدينه بيرون برويد و ديگر حق نداريد در اين اطراف سكونت نمائيد، فقط چند روز مهلت داريد، اگر بعد از اين چند روز كسى از شما را در اين اطراف ببينم ، گردنش را مى زنم .
بنى نضير از اخطار شديد پيامبر (ص ) ترسيدند، آماده كوچ كردن شدند، ولى منافق سرشناس ((عبدالله بن ابى )) براى آنها پيام فرستاد، كه از خانه و زندگى خود دست نكشيد، همانجا باشيد، من دو هزار شمشير زن براى كمك شما به قلعه هاى شما مى فرستم كه تا پاى جان از شما دفاع كنند، به علاوه يهود بنى قريظه و هم سوگندهاى آنها از طايفه بنى غطفان نيز شما را يارى مى نمايند.
بدنبال اين پيشنهاد، رئيس يهود بنى نضير ((حى بن اخطب )) (كه از اين وعده ها جان گرفته بود) براى رسول اكرم (ص ) پيغام فرستاد كه ما هرگز از اينجا كوچ نمى كنيم ، هر چه درباره ما تصميم دارى عملى كن .
رسول اكرم (ص ) به محض رسيدن اين پيغام ، صداى تكبيرش بلند شد، همه اصحابش به متابعت از آنحضرت ، تكبير گفتند، در اين هنگام على (ع ) فرمود:
پرچم را برافراش ، و با اصحاب بطرف بنى نضير روانه شو، و آنها را محاصره كن ،
على (ع ) طبق فرمان ، به كمك اصحاب ، به طرف بنى نضير روانه شدند و قلعه هاى آنها را محاصره كردند.
عبدالله بن ابى كه به آنها وعده ها داده و آنها را اغفال كرده بود هيچگونه كمك به آنها نكرد، و همچنين بنى قريظه و هم سوگندهايشان از بنى غطفان ، از آنها يارى ننمودند.
در اين بحران ، رسول اكرم (ص ) دستور فرمود: نخلستان بنى نضير را قطع كنند و آتش بزنند.
بنى نضير از شنيدن اين دستور سخت پريشان و ناراحت شدند، و براى آنحضرت پيام فرستادند كه نخلستان را قطع نكند، بلكه يا آنرا ملك خودش ‍ قرار دهد، و يا براى آنها بگذارد.
چند روز از اين جريان گذشت ، يهود بنى نضير كه سخت در فشار بودند، براى رسول اكرم (ص ) پيام فرستادند كه ما حاضريم از ديار خود كوچ كنيم ، به شرط اينكه اموالمان را با خود ببريم .
رسول اكرم (ص ) در پاسخ آنها فرمود:
بقدر يك بار شتر هر يك از شما مى تواند با خود ببرد نه بيشتر.
آنها چند روز ماندند، ولى سرانجام راضى شدند كه به همان پيشنهاد پيامبر (ص ) (بردن يك بار شتر) عمل كنند، مجددا در مورد آن از رسول اكرم (ص ) اجازه خواستند، رسول اكرم (ص ) اين بار فرمود: نه ديگر هيچ حقى نداريد تا چيزى با خود ببريد، اگر ما همراه يكى از شما چيزى ببينيم او را بقتل مى رسانيم .(252)
ناگزير بنى نضير از آن سرزمين كوچ كردند، عده اى به فدك و وادى القرى رفتند و جمعى به طرف شام رهسپار شدند، و اموالشان ملك خدا و رسول اكرم (ص ) شد و چيزى از آن به لشكر اسلام نرسيد.(253)


كارشكنى يهود بنى قريظه و سرانجام ذلت آنها

يهود بنى قريظه ، ابتدا با اسلام و مسلمين از راه صلح و سازش وارد شدند (ولى از آنجا كه صلح و صفاى آنها ظاهرى بود) وقتى كه جنگ خندق پيش ‍ آمد، به دشمن پيوستند و صلح و صفايشان مبدل به عداوت و بغض و دشمنى سختى شد.
حى بن اخطب (رئيس يهوديان بنى نضير) در اين بحران ، خود را به مكه رساند، و قريش را بر ضد پيامبر اسلام (ص ) تحريك كرد و طوايف عرب را شديدا بر ضد اسلام و مسلمين برانگيخت ، اين دشمن شناخته شده اسلام شخصا به ميان يهود بنى قريظه رفت و احساسات آنها را با تحريكات گوناگون و وعده ها و وعيدها، بر ضد اسلام به جوش آورد، و رئيس آنها ((كعب بن اسد)) را براى پيمان شكنى و جنگ با پيغمبر راضى كرد با اين شرط كه خودش نيز در جنگ شركت كند.
سپاه احزاب كه از احزاب مختلف تشكيل شده بود، به سوى مدينه براى از ميان برداشتن پيامبر و مسلمين روانه شدند، بنى قريظه در اين موقعيت به آنها پيوستند، طولى نكشيد اطراف مدينه را محاصره نمودند.(254)
اين يهوديان فرصت طلب وقتى كه خود را قوى ديدند، همه عهد و پيمانهاى گذشته را فراموش كرده ، شروع به ناسزاگوئى و فحاشى نسبت به پيغمبر و مسلمين نمودند.
جنگ احزاب به نفع مسلمين ، پايان يافت ، رسول اكرم (ص ) از طرف خدا ماءمور شد كه به طرف ((يهود بنى قريظه )) لشكر بكشد از اينرو على (ع ) را پرچمدار كرد و او را با جمعى روانه قلعه هاى بنى قريظه نمود،
على (ع ) و همراهان 25 روز قلعه هاى آنها را محاصره كردند ادامه محاصره ، آنها را سخت در فشار قرار داد، رئيس آنها (كعب بن اسد) به آنها پيشنهاد كرد كه بايد يكى از سه كار را انجام دهيم :
1- يا اسلام را بپذيريم و به پيامبر اسلام ايمان بياوريم .
2- يا فرزندان خود را به دست خود كشته و شمشيرها را برداريم و از جان خود دست بشوئيم و از قلعه ها بيرون رويم و با لشكر اسلام جنگ كنيم تا آخرين نفر كشته شويم .
3- روز شنبه ، مسلمين مى دانند كه ما جنگ نمى كنيم ، در اين روز مسلمين را غافلگير كرده و با آنها بجنگيم .
بنى قريظه ، پيشنهاد رئيسشان را رد كردند و گفتند: خوب است براى پيامبر اسلام (ص ) پيغام بفرستيم تا ابولبابة بن عبدالمنذر(255) را به سوى ما بفرستد، تا با او در اين باره مشورت كنيم (ابولبابه هميشه خيرخواه آنها بود) پيامبر اسلام (ص ) در پاسخ اين پيشنهاد ابولبابه را نزد آنها فرستاد، آنها وقتى كه ابولبابه را ديدند، گريه و زارى كردند و با او به مشورت پرداختند، و گفتند: چه صلاح مى دانى آيا ما هر چه محمد (ص ) حكم كند بپذيريم ؟ ابولبابه به زبان گفت آرى ، ولى با دست به گلويش اشاره كرد يعنى اگر حكم پيامبر (ص ) را بپذيريد، حكم او اين است كه شما را خواهد كشت .(256)
سرانجام بنى قريظه اعلام كردند كه فرمان رسول خدا (ص ) را درباره خود مى پذيرند آنها چون با قبيله اوس ، رابطه دوستى داشتند، قبيله اوس نزد رسول خدا (ص ) آمده از آنها شفاعت كردند، كار به اينجا رسيد كه هم پيامبر (ص ) و هم يهوديان بنى قريظه قبول كردند كه ((سعد بن معاذ)) كه از قبيله اوس بود، درباره آنها حكم كند.
رسول اكرم (ص ) سعد بن معاذ را با اينكه زخمى و مجروح بود احضار كرد، وقتى كه سعد حاضر شد، آنحضرت مطلب را با او در ميان گذاشت ، و فرمود: براى سعد پيش آمدى شده كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش ‍ كننده اى نخواهد ترسيد.
وقتى كه حكميت به ((سعد)) واگذار شد، سعد حكم كرد كه همه مردان بنى قريظه كشته شوند و زنان و فرزندانشان اسير گردند، و اموالشان گرفته شود، رسول اكرم (ص ) حكم سعد را درباره آنها اجرا كرد تا آخرين افرادشان كه 600 يا 700 نفر و به قول بعضى بيشتر بودند جز عده كمى كه قبلا ايمان آورده بودند كشته شدند، تنها يك نفر از مردان آنها به نام ((عمر بن سعدى )) آنهم در جريان عهدشكنى دخالت نداشت ، پا به فرار گذاشت ، و از زنان هم همه اسير شدند جز يك زن كه سنگ آسيا به سر خلاد بن سويد، كوبيده بود و او را به قتل رسانده بود كه در نتيجه آن زن را بحكم قصاص كشتند و به اين ترتيب يهوديان از ميان رفتند، فقط يهود خيبر باقى مانده بود، كه رسول اكرم (ص ) پس از نابود كردن يهود بنى قريظه ، با تشكيل سپاهى روانه خيبر شد و پس از چند روز محاصره قلعه هاى خيبر، على (ع ) پرچم را بدست گرفت و با عده اى روانه قلعه هاى خيبر شد، درب قلعه را از جا كند و مرحب را كه از سركردگان يهود بود به قتل رسانيد، و قلعه ها را يكى پس از ديگرى به تصرف اسلام در آورد.
آنگاه پيامبر (ص ) بقيه يهوديانى را كه در مدينه و اطراف مدينه بودند، بيرون كرد.(257)
اين شدت عمل پيغمبر اسلام (ص ) نسبت به يهود براى اين بود كه آنها در خيانت و عهدشكنى نسبت به مسلمانان لحظه اى آرام نمى نشستند و سد بزرگى در راه اسلام بودند چنانكه اين روحيه در آنها هنوز باقى است .



 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
تبلیغات

تبلیغات